چند فروختی عسیسم!؟
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۹۴۰۸۲۷
در نگاه اول میشود سخت نگرفت و خیلی راحت از کنار ماجرا گذشت. کاربران فضای مجازی در کشورمان اما چنین تصوری ندارند. اینکه خانم بازیگر سلبریتی در ادامه رفتارهای عجیب و غریبش در این سالها، حالا با گردنبندی از نقشه ایران که خوزستان از آن حذف شده در شبکه تلویزیونی ساخت سعودیها حاضر میشود.
مجید تربتزاده /
در نگاه اول میشود سخت نگرفت و خیلی راحت از کنار ماجرا گذشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۳۰۰ هزار شهید
اولین بار «امید دانا» فعال اپوزیسیون خارجنشین از تصویر گردنبند جنجالی مهناز افشار رونمایی کرده و در توییتر نوشت: «تاکنون سلبریتیها دریای مازندران و خلیج فارس را حذف میکردند، ولی مهناز افشار کل خوزستان را از نقشه ایران توی گردنش حذف کرده، اونم در برنامهای که پولش را سعودیها میپردازند و اعتقاد دارند خوزستان بخشی از عربستان است! من که اهل تجملات هستم تا کنون هیچ گردنبند ایرانی را اینگونه ندیدم».
همین توییت کافی بود تا کاربران دیگر هم پیدایشان شود و سلبریتی جنجالی را زیر رگبار نکوهش بگیرند. برخی واکنشها در این زمینه را بخوانید تا پس از آن برویم سراغ سابقه و تاریخچه نقشههایی که خیلیها برای تجزیه ایران کشیده و میکشند: «مهناز افشار دیگه الان یه سعودی تمام عیار شده... این قدر بیسواد و کمفهم و شعوره که بعید میدونم بدونه نقشه ایران چه شکلیه... نقشه تجزیه شده ایران بر گردن مهناز افشار، خب این چقدر شد خانم افشار که براتون بریزن به حساب!؟... البته اینکه دریای خزر و خلیج فارس و دریای عمان رو هم دادید رفته، فاکتور گرفتیم ولی چهجوری جنوب ایران رو کات کردید؟... نزدیک به ۳۰۰ هزار شهید دادیم که یه وجب از خاکمون رو دشمن تصرف نکنه ولی میبینیم این خانم پلاک گردنبندش خوزستان رو حذف کرده... میگم مهناز جان! خوزستان رو چند فروختی عسیسم؟ گردنبند هدیهاس؟... دلارهای سعودی بدون خوش خدمتی و مفت و مجانی نمیشه که...».
نقشهای که آب رفت
سرِ این ماجرا که نقشه ایران امروز، چه از نظر ظاهری و چه از حیث وسعت هیچ شباهتی به دورههای هخامنشی و سلسلههای پس از آن ندارد، بحثی نداریم. یعنی اگر از تجزیه ایران حرف زدیم منظورمان این نیست که برگردیم و از ۳ هزار سال قبل همه چیز را مرور کنیم و ببینیم در دورههای مختلف تاریخی، چطور هر بار بخش وسیعی از ایران باستان، آب رفته و در نهایت رسیده است به گربه معروف امروز. منظور از «تجزیه»، همه نقشهها و توطئههایی است که حکومتها و سیاستمداران ۲۰۰ سال اخیر برای ایران کشیده و چیدهاند تا اگر شد کشورمان را به چند پاره تقسیم کنند. بنابراین، ایرانِ بدون خوزستانی که خانم افشار به گردن آویخته، ایده و طرح خودش نیست و از همان جایی آب میخورد که شبکه «ایران اینترنشنال» میخورد. البته ایده جدا کردن خوزستان از ایران مال خود سعودیها هم نیست. احتمالاً و اولین بار در دوره نادرشاه گروهی از اروپاییها به سرشان زد که از خوزستان با عنوان «عربستان» نام ببرند. البته برخیها معتقدند در دوران زندیه هم برخیها با غرض یا بیغرض، از خوزستان به عنوان عربستان یاد کردهاند و همین سبب شده در عهد قاجاریه هم عدهای از این منطقه کشورمان با عنوان «عربستانِ ایران» یاد کنند!
از سالهای پایانی قرن ۱۳ دولت انگلستان شاخکهایش نسبت به خوزستان تیز شد و تلاش برای جدا کردن همه یا بخشی از این قسمت از کشورمان را آغاز کرد. مثلاً برای الحاق بندرهای آبادان و خرمشهر به خاک عثمانی، در جریان عهدنامه ارزروم، سفیر انگلستان در عثمانی، فردی به نام لایارد را به منظور جمعآوری اسنادی برای تعیین خط مرزی جدید به خوزستان فرستاد، اما تلاشهای این فرد به جایی نرسید و خوزستان از آنِ ایران باقی ماند.
شیخ خزعل و دیگران
بوی نفت که در منطقه پیچید، ماجرای جدا کردن خوزستان از ایران برای انگلیسیها جدیتر شد. برای همین هم مدتی «شیخ خزعل» را مورد حمایت قرار داد تا شاید بتواند ضمن در افتادن با حکومت مرکزی، این بخش از خاک ایران را جدا کند. منتها از آنجا که میگویند سیاست، چندان پدر و مادردار نیست، بعدها با رضاخان به توافق رسیده و بیخیال جدایی خوزستان از ایران شدند. پس از این، نوبت به حاکمان عراق رسید. دولت عراق که پس از سقوط عثمانی در منطقه تشکیل شده بود، گویا از همان ابتدا اندیشه تجزیه خوزستان (تحت نام عربستان) از ایران را دنبال کرد و کوشید در سالهای ۱۳۰۴ و ۱۳۰۷به بهانه عرب بودن ساکنان این منطقه، آنها را علیه دولت ایران بشوراند. آن زمان برخی روزنامهها در عراق، خوزستان را «امارت مستقله عربیه» و شیخ آن را سلطان عربستان مینامیدند! قدرت گرفتن دولت مرکزی در ایران اما اجازه نداد شورشهای این منطقه راه به جایی ببرند.
سال ۱۳۲۰ که انگلیسیها به بهانه حفظ منافع خود در حوزه نفتی این منطقه، خوزستان را اشغال کردند، زمینه برای فعالیتهای تجزیهطلبانه فراهم شد تا حزب «استقلال» عراق دوباره توطئه تجزیه خوزستان را پی بگیرد. انگلیسیها اگرچه در این زمان تقریباً سکوت کرده بودند اما مسئله جدایی خوزستان از ایران را مثل استخوان لای زخم نگه داشتند تا وقتی که ماجرای ملی شدن صنعت نفت شکل گرفت و به نتیجه رسید، دوباره آن را مطرح کنند!
آتش زیر خاکستر
در واقع انگلیسیها در همه این سالها آتش تجزیهطلبی در خوزستان را زیر خاکستر نگه داشتهاند تا هر زمان اوضاع مساعد بود، عدهای در آن بدمند. برای همین پس از کودتای عبدالکریم قاسم در عراق در سال ۱۳۳۷، گروهکهای افراطی و تجزیهطلب با حمایت دولت عراق در خوزستان پا گرفتند و جبهه به اصطلاح آزادیبخش اهواز (یا جبهة التحریر عربستان) با حمایت مستقیم دولت وقت عراق شروع به فعالیت کرد. در ۱۳۴۳ و در گردهمایی حقوقدانان عرب در بغداد، مسئله تجزیه خوزستان مطرح شد و مصر و کمی هم سوریه برای این تجزیه تلاش کردند!
در نهایت هم سال ۱۳۵۳ دولتهای ایران و عراق در قرارداد الجزایرتوافق کردند این آتش همچنان زیر خاکستر پنهان بماند و دو طرف صدایش را در نیاوردند تا نوبت به سالهای پس از انقلاب اسلامی در ایران برسد و حکومت صدام، فیلِ سیاستش یاد عربستانِ ایران کند! حکومت صدام اول از همه نقشه و مرزبندی جدیدی را اختراع کرد. در این نقشهها، تمام دامنه جنوبی زاگرس، خوزستان و نواحی اطراف آن از ایران جدا و ضمیمه خاک عراق تصویر شده بودند! در واقع، صدام حالا بغداد را به پایگاه جنبشهای تجزیهطلبانه خوزستان تبدیل کرده بود و علاوه بر این، اسلحه بسیاری نیز از عراق وارد خوزستان میشد تا به ایجاد ناآرامی در خوزستان کمک کند. بعد هم که میدانید ماجرای جنگ تحمیلی و بقیه ماجراها ...
این طور فکر نمیکنم
حالا بیاییم جلوتر و ببینیم چطور، توطئهای که توسط انگلیسیها کلید میخورد، حزب بعث عراق اجرایش را به عهده میگیرد و صدام برای قطعی کردنش آستین بالا میزند، در این سالهای اخیر سر از ریاض و کاخهای آل سعود در میآورد؟
همین شهریوری که گذشت «موسی حقانی» مورخ و عضو هیئت علمی دانشگاه در یک نشست علمی با اشاره به سوابق و پیشینه طرحهای مختلف تجزیه ایران گفت: «انگلیس در ایران نفوذ و کشور را در دوره قاجار تجزیه کرد... انگلیسیها تا سال ١٩٢۰ تا مرحله خرید یا اجاره تمام جزایر خلیج فارس نیز پیش رفتند... فارسی زدایی از تمام منطقه خلیج فارس در دستور کار انگلیسیها قرار گرفت... در سال ١٩۰٧ روس و انگلیس طی قراردادی ایران را به سه قسمت تقسیم کردند و این یعنی نابودی ایران... اکنون هم طرح تجزیه خوزستان، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و کردستان بشدت از سوی جهان استعمار دنبال میشود».
پس خیلی چیز عجیبی نیست که پس از سقوط صدام که قرار بود بخشی از ایران را جدا کند، این بار آل سعود با روشهای جدیدتر، با استفاده از جنگ نیابتی، اقدامهای شبهفرهنگی، نفوذ، ترور، ایجاد آشوب و... به دنبال جدا کردن بخشی از ایران باشند. عوامل مختلف سعودی دستکم ۱۰ سال است که تقریباً به صورت آشکار در برخی کنفرانس و نشستها و در شبکههای خبری و غیر خبریشان، برای تجزیه ایران و جدا کردن خوزستان از کشورمان له له میزنند. نمونهاش هفت سال پیش که در قاهره کنفرانس «حمایت از ملت عرب اهواز» راه میاندازند و شخصیت معروف وهابی، «شیخ محمد العریفی» را برای سخنرانی و تبلیغ علیه ایران اجیر میکنند. پنج سال پیش برخی کشورهای عربی منطقه را تطمیع میکنند که از جدایی خوزستان از ایران دفاع کنند و سال ۹۵ نیز شبکههای خبریشان خیلی سفت و سخت، حامی تشکیل کشوری مستقل به نام «اهواز» میشوند.
با همه اینها که گفتیم آیا ماجرای گردنبند «مهناز افشار» به نظر شما خیلی عجیب و غریب به نظر میرسد؟ من که این طور فکر نمیکنم.
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: استان خوزستان مهناز افشار جدایی خوزستان از ایران جدا کردن خوزستان برای تجزیه ایران تجزیه خوزستان خوزستان از آن نقشه ایران سال ها مهناز افشار انگلیسی ها زیر خاکستر فضای مجازی خلیج فارس سعودی ها نقشه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۹۴۰۸۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ایرانیهایی که در کشور خود هم برگ هویت ندارند
به گزارش قدس خراسان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از شروع جنگ تحمیلی از سوی صدام، دولت بعث عراق اقدام به اخراج ایرانیها از این کشور کرد؛ کسانی که هنوز پس از گذشت ۴۵سال، نه ایران آنها را به عنوان ایرانی قبول دارد و نه کشورعراق آنها را عراقی میداند.
قصه ایرانیهای ساکن شهر حلّه استان بابل که حالا در گوشهای از شهر مشهد ساکن هستند نیز از این جنس است. ساجده و لعیمه خواجه نعمت دخترعموهایی هستند که پس از اخراج از عراق با کمک یک خیر مشهدی در این شهر صاحب خانه شدند؛ اما با وجود داشتن پدر و مادر ایرانی، هنوز پس از ۴۵ سال مدرک هویتی ایرانی ندارند.
ساجده خواجه نعمت که ۶۷ سال دارد و مادرزادی کمبیناست، هشت سال از ازدواج با پسرعمویش یعنی شهید مفقودالاثر وهاب خواجه نعمت گذشته بود که حکومت بعث عراق خودش و همسر ۳۰ سالهاش را دستگیر کرد. او پس از هشت روز آزاد شد؛ اما هنوز پس از ۴۵ سال هیچ خبری از همسرش ندارد.
وی در این باره میگوید: صدام، شوهرم را به دلیل تابعیت ایرانی دستگیر کرد. گفتند تو برو ایران او خودش میآید؛ اما پس از ۴۵سال هنوز هیچ خبری از او ندارم.
زایمان در زندان حزب بعث
ساجده خواجه نعمت با بیان اینکه صدام جوانان شیعه و متدینی را که تابعیت ایرانی داشتند، دستگیر کرده تا با سفر به ایران در جبهه علیه حزب بعث نجنگند، میافزاید: من را هشت روز در زندان انداختند، ۱۵۰ زن و بچه را در یک مکان کوچک زندانی کرده بودند، غذای خوبی نمیدادند و تنها دو ساعت در روز اجازه داشتیم از سرویس بهداشتی استفاده کنیم که با این جمعیت زیاد خیلی سخت بود. زندانبانها به ما توهین میکردند و رفتار خیلی بدی داشتند، در این وضعیت بسیار بد، یکی از زنانی که حامله بود، در زندان زایمان کرد و اصلاً به او رسیدگی نکردند.
وی ادامه میدهد: با یک خودرو از جلو زندان، ما را به مرز ایران بردند و از آنجا سه روز پیاده در زیر باران و در سرما راه رفتم تا به سرپلذهاب رسیدم. از سرپلذهاب با خودرو نیروهای ایرانی به اردوگاه آوارگان جهرم آمدم و سه ماه در این اردوگاه ساکن بودم.
ساجده خواجه نعمت که به تنهایی روزگار میگذراند، عنوان میکند: دخترعمویم که پیش از ما به ایران آمده و در مشهد ساکن بود، من را تحت تکفل خود قرار داد و از اردوگاه جهرم به مشهد آورد.
وی که از نداشتن شناسنامه ایرانی با وجود داشتن نسب ایرانی گلایه میکند، میافزاید: برادرم در عراق متولد شده و با ما به ایران آمده است. با پیگیریهایی که انجام داد، کمتر از یک سال است شناسنامه ایرانی گرفته؛ اما هنوز به ما شناسنامه ندادهاند.
صدام ۶۰ پسر بچه و مرد در بستگان ما را دستگیر کرد
لعیمه خواجه نعمت؛ همان دخترعمویی است که پیش از ساجده به ایران آمده و به کمک او ساکن مشهد شده است. درباره قصه اخراجش از عراق میگوید: همسرم شهید مفقودالاثر صالح خواجه نعمت ۲۹ سال داشت و چهار سال بود ازدواج کرده بودیم و دو دختر سه ساله و دو ساله داشتیم. ساعت ۹ شب مأموران آمدند در خانه ما در شهر حلّه و به تمام خانواده گفتند پنج دقیقه بیایید چند تا سؤال داریم. وقتی رفتیم، من را سه روز با دخترانم به زندان انداختند و سپس در مرز ایران رهایم کردند. پیاده به سمت ایران آمدم و ایرانیها با خودرو من را تا اردوگاه خرمآباد رساندند.
وی میافزاید: من یک سال پس از پیروزی انقلاب و سه ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی به ایران آمدم. صدام همسرم را دستگیر کرد و تاکنون هیچ خبری از وی ندارم و مفقودالاثر شده است.
لعیمه خواجه نعمت با اشاره به اینکه صدام خیلی ما را اذیت کرد و به ما که تابعیت ایرانی داشتیم، خیلی ظلم کرد، بیان میکند: ۶۰نفر از مردان اقوام ما را که سنشان از ۱۴ تا ۴۲ سال بود، در شهر حلّه عراق دستگیر کردند. تنها به دلیل اینکه تابعیت ایرانی داشتیم و شیعه متدینی بودیم و تاکنون هیچ خبری از سرنوشت آنها نداریم. از مسئولان عراقی که پیگیری کردیم، اطلاع دقیقی از سرنوشت آنها نداشتند. برخی هم میگویند صدام همه آنها را در گور دستهجمعی دفن کرده است.
وی با بیان اینکه بیشترین زمان نگهداری زنان اقوام آنها در زندان ۲۵ روز بود، ادامه میدهد: صدام خانه، خودرو و اموال این افراد را مصادره و زنان و خانواده آنها را از عراق اخراج کرد. چهار نفر از فامیل ما را در زندان شکنجه دادند و پسردایی ۱۴ سالهام را با برق شکنجه کردند و به شهادت رسید.
لعیمه خواجه نعمت درباره ماجرای آمدنش به مشهد میگوید: ۱۷روز در اردوگاه آوارگان عراقی خرمآباد بودیم که یک تاجر مشهدی به نام آقای اخوان، ما و ۱۵ خانواده دیگر را کفالت کرد و به مشهد آورد. ابتدا نزدیک یک سال در هتل زندگی کردم و سپس این تاجر مشهدی خانهای برای ما تهیه کرد.
وی درباره سایر اعضای خانوادهاش خاطرنشان میکند: بقیه افراد خانواده ما در عراق ساکن هستند و ما به دلیل اینکه در ایران مهاجر هستیم، تنها میتوانیم در ایام اربعین حسینی پاسپورت موقت برای سفر به عراق بگیریم و پس از اتمام آن مدت که کمتر از دو ماه است، باید به ایران برگردیم.
پدر و مادرم شناسنامه و کد ملی ایرانی دارند؛ اما به ما نمیدهند
لعیمه خواجه نعمت که در ابتدای صحبت گفته بود مادرش اصفهانی و پدرش شوشتری است، میگوید: نزدیک ۴۵ سال است در ایران ساکن هستیم؛ با وجود اینکه پدر و مادرمان ایرانی هستند و شناسنامه و کدملی دارند؛ اما هنوز به ما شناسنامه ایرانی ندادهاند. به همین دلیل بنیاد شهید به ما مانند ایرانیها حقوق پرداخت نمیکند.
وی با بیان اینکه صدام ما را به دلیل ایرانی بودن، پیش از شروع جنگ تحمیلی از عراق اخراج کرد، متذکر میشود: برای گرفتن شناسنامه ایرانی خیلی اقدام کردیم حتی دادگاه رفتیم و دادگاه نسب ما را پذیرفته؛ اما به ثبت احوال که مراجعه کردم، موافقت نکردند و شناسنامه ندادند. دلیلش را نمیدانم.
لعیمه خواجه نعمت با اشاره به سختیهای زندگی به عنوان یک مهاجر در ایران میگوید: پس از ۴۵ سال سکونت در ایران، بلاتکلیف ماندهایم. در ایران به ما میگویند عراقی هستید و در عراق هم به ما میگویند شما ایرانی هستید. ما فقط هویت و شناسنامه میخواهیم.
بیهویتی پس از ۴۵ سال سکونت در ایران با وجود نسب ایرانی، زندگی سختی را برای این افراد رقم زده است. با وجود اینکه بنیاد شهید و امور ایثارگران، همسران این افراد را به عنوان شهدای سپاه بدر پذیرفته؛ اما با حقوق کمتر از ۲میلیون تومان به سختی روزگار میگذرانند. امیدواریم این خلأ قانونی در کشور بازبینی شود و کسانی که هویت ایرانی در اجدادشان بوده به عنوان یک هموطن مورد پذیرش قرار گیرند تا برای همسران شهدای مفقودالاثری که ظلم صدام به جرم ایرانی بودن، زندگیشان را به اینجا رسانده، روزگار بهتری رقم بخورد.
خبرنگار: فریده خسروی